قال رسول الله ( ص) : ایّها النّاس قد أقبل إلیکم شهر الله بالبرکة و الرحمة و المغفرة ... هو شهر دعیتم فیه إلى ضیافة الله [1]
بالاخره ماه رمضان هم رسید و همه ما ، هر چه که هستیم و هر چه کرده ایم میهمان سفره خداوند کریم شدیم . گر چه در این مهمانی همه میهمانند اما برخی بالای سفره می نشینند ، برخی پائین تر و برخی پائین تر از آن و برخی نیز ناتوان از نشستن کنار سفره می ایستند و به نواله ای دلخوش اند . هنوز خوشا به حال آنان .
بی ادب حاضر ز غایب خوش تر است
حلقه گر چه کج بود نه بر در است ؟ [2]
عجیب اینکه کسانی نه فقط این دعوت را نمی پذیرند که به تمسخر میهمانان خود را سرگرم می کنند و گاهی گستاخانه میزبان را به سخره می گیرند و « هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً » [3] جالب آن است که به خیالشان شاهکار می کنند .
بی نواها !!!
دوستان من :
او ( جل جلاله ) ، یک ماه را میزبان مهمانی ویژه ای می شود که مهمانانش گرامی داشته شده اند . اما بالاخره این مهمانی روزی تمام می شود ، روزی که فریاد می زنند : میهمانان خدا بروید و جوایزتان را بگیرید ( یعنی مهمانی تمام شد و اگر می خواهید بار دیگر میهمان این خانه باشید دعا کنید یک سال دیگر هم زنده بمانید ) .
آن روز ما دوباره دلتنگ می شویم ، آینه هایمان دوباره کم کم زنگار می زند و دوباره چون گذشته ... آه .
به یاد می آورم روزی را که در برابر آینه خدا نمایی نشسته بودم ، درست رو به رو ی او ، از چشمانش عمق کهکشان پیدا بود و نگاهش مستقیم به قلبش راه داشت و از قلبش تا خدا فاصله ای نبود . آن عاشق راه رفته و راه آشنا می گفت :
چرا راضی می شوید که فقط یک ماه میهمان خدا باشید ؟ اصلا چرا میهمان ؟ چرا میزبان او نشویم ؟ او یک ماه ما را به میهمانی خود دعوت کرد ، ما چرا یازده ماه باقی مانده از سال ، او را به میهمانی خود دعوت نکنیم ؟ او می آید ؛ حتما می آید . مگر او خود نگفته است : « أنا عند المنکسرة قلوبهم » [4] من نزد آنانم که دلی شکسته دارند؟ شما دل را بشکنید تا او برای تمام عمر مهمان شما شود و شما میزبان او .
به او عرض کردم : دل شکسته کدام است ؟ بسیار می شود که دلم از دنیا ، از آدمها و از چیزهای بسیار می شکند اما او نمی آید ؟
فرمود : آن چه در آن حال می شکند دل نیست ، عاطفه است . دل شکسته، دل گسسته است . دلی که از غیر او شکسته و به او پیوسته . دلی که حلقه تعلقش ، رشته امیدش و نگاه طلبش به دیگران را شکسته و گسسته ، و تنها به او پیوسته است . تو این گونه بشکن تا ببینی از او راستگو تر نیست .[5]
تازه آن روز دانستم سرّ آن که عاشقی سرمست، در حالی که پا می کوبید و دست می افشاند [6] می گفت :
الهی ، چون تو دل از من بشکنی ، از من چه بشکن بشکنی ! [7]
.
.
دیگر چه بگویم ؟!!!!
دلم را بشکن ، خواهش می کنم
[1] أمالی صدوق، ص : 89
[2] مثنوی معنوی
[3] سوره کهف، آیه 104
[4] منیة المرید ، ص123
[5] آن آینه جز حکیم خبیر و عارف بصیر حضرت علامه آیت الله جوادی آملی ( روحی فداه ) نبود .
[6] بد متوجه نشوی عزیز، در عرف عارفان دست افشانی و پایکوبی آن نیست که اهل تصوف امروزین می کنند . پای کوبی ، پای کوبیدن بر غیر اوست و دست افشانی ، دست افشاندن از ما سوای او .
[7] آن عاشق سرمست جز فیلسوف و عارف الهی و علامه خبیر حضرت آیت الله حسن زاده آملی ( دام ظله ) نیست . الهی نامه شان را ببینید .